امشب خونه مادرشوهرم اینا بودیم
جاریم عمدا درو روم قفل کرد و یه رب ساعتی اون تو گیر افتادم صدامو نمیشنیدن
اومدم بیرون کلی مسخرم کرد و میخندید
شوهرمم که برگ چغندر میگف بیخودی گنده اش نکن
خیلی دلم گرفت شامم نتونستم بخورم از گلوم پایین نرفت...
حالا اگه من بودم ...