پسربزرگم خونه خودم هست پیش پدرش
من آمدم خونه پدرم همراه پسر کوچیکم
فردا ازمایش قبل از تزریق دارم اما نمی تونم بخوابم 😑
همش فکر میاد تو سرم یاد بچگی های پسر بزرگم می افتم که یک سال و نیم داشته و مهدکودک فرستادمش و رفتم سر کار الان دلم براش کباب می شه فکر می کنم چه مادر بی رحمی بودم من نمی دونم همش فکر های مختلف این طوری میاد سراغم 😭 با خودم می گم شاید دلتنگش شدم ...