شوهر من از صبح که خونه بود بهونه گیری میکرد رفتیم صبح جایی موقع برگشت رفت معاینه فنی بگیره منم دیدم خستم باز خوابیدم دیدم جورابام پامه دراوردم همونجا اومد دید کلی اخم و غر که چرا
بعد تا غروب به در و دیوار گیر داد حتی به لیوان های تو سینک که من با وسواس میشورم گیر داد آخر شبم گیر داد چرا لباسارو از بند جمع نکردی گفتم بابا رطوبت داره اورد انداخت رو مبل 🙄
بماند که بعدش دعوا کردیم سر اینکه فکر کرده سختمه داداشش دعوت کنم
طلاقش بده
مرد خونه بمونه آخرش به دعوا ختم میشه
چه اخلاقش شبیه شوهرمنه همه از دست پخت و خانه داری من تعریف میکنن ولی ایشون فقط ایراد میگیره مال من به پدرش رفته از بچگی اینجوری بزرگ شده کمالگراست
اره امروز ماهم دعوا حسابی داشتیم😂کلا امروز اکثرن دعوا داشتن انگار ، پا شده رفته مرغ خریده بعد منم بچه کوچیک دارم نمیتونم مرغ درسترو خورد کنم زیاد بلد نیستم همیشه میدم مرغ فروش خودش خورد کنه اقا رفته مرغو گرفته میگه سر فروشنده شلوغ بود گناه داشت بهش میگفتم برا مارو هم خورد کنه و خلاصه کلی دعوا و غر زدم سرش الانم قهریم😂🤧
قبلنا با هاش بحث میکردم ولی الان سکوت میکنم جمعه که خونه است سعی میکنم همه جا تمیز باشه حوصله کل کل باهاش ندارم
ماهم با دلخوری خوابیدیم آقا گفت داداش اینا شام بیان گفتم باشه خلاصه گفتم غذا چی پزیم وسط حرفم پرید ناراحت شدم اومدم رو تخت گفتم چرا وسط حرفم پریدی گفت گوه خوردم داداششم رو خواستم دعوت کنم نترس بعد خوابید
