یه شب یه هیولا تو اتاق مامانبزرگم خواب بودم اومده بود وحشتنااااک بود به مووووللااااااااااآاااااااااااا
پنجه تیززززز بزرگگگگگ دوتاسرررررر
باهزار سلام و صلوواااات رفتم چراغونی روشن کردم
چشمت روز بد نبینه
دیدم چوب لباسیه کلی لباس و شلوار و کوفت بهش اویزونه