دیگه نمیتونم.....برام دعا کنین.... دلم داره میترکه.... اخه چرا؟؟؟؟ منکه یکسره استراحت مطلق بودم....تو این پنج ماه پام و از خونه بیرون نداشتم... دعا خوندم...قران خوندم... اما خدا ازم گرفتشون
الهی خیلی سخته. اما یه کم قوی باش زنعموی من پسر 25 ساله مهندسش شب خوابید فردا بیدار نشد مثل تو نمیکنه. تو فرصت مادر شدن باز هم داری صبوری کن 6 ماه دیگه دوباره باردار میشی. این فکرها رو نکن اذیت میشی عمرشون به دنیا نبوده
الهی بگردم..عزیزدلم ان شاالله که این تجربه شیرین دوباره برات تکرارمیشه واین بارحتماسالم میادتوبغلت فقط غصه نخور
اخى عزیییزم خیلى سخته
عزییییزم..بمیرم خیلی سخته..ولی قوی باش ب خدا توکل کن دعا بخون قرآن بخون خودتو تقویت کن ایشالا خیییلییی زود باردار میشی
کار خدا رو ما سردر نمیاریم بهترشو بهت میده
امضاتو خوندم بیشتر ناراحت شدم چقدر سخته واقعا 
منم پسرمو تو ماه ٥سقط کردم سه ماه بعدش باردار شدم الان پسرم دو سالشه خدا برات جبران میکنه غصه نخور گلم
چند وقت پیش یهخانومی رو تو مرکز بهداشت دیدم خیلیخوشحال بود ولی بازم یه غصه ای تو چشاش بود خودش برام تعریف کرد که عید نوروز داشتیم از باغمون میومدیم تو ماشین پسر سه ماهم رو پام خوابیده بود یه پراید که از رو به رو میومد دوتا دختر پسر توش بودن در حال معذرت میخام ل ب گرفتن با هم تصادف کردیم هیچیمون نشد فقط پسر دسته گلم از تو بغلم پرت شد و ضربه مغزی و همون روز فوت شد الان حامله بود شاید باورت نشه سه قلو سه تا پسر خودش به من گفت هیچ کاره خدا بی حکمت نیست من صبر کردم خدا هم اجر صبرمو داد
مرسی دوستای خوبم... انشالله با دعاهای شما ارامش پیدا میکنم... بچه هام روز تولدم از پیشم رفتن...12 اذر تا آخر عمرم 12 اذر چیکار کنم...خداکمکم کنه
خیلی متاسفم,ایشالا خدا صبرت بده,میدونم خیلی سخته اما به حگمت خدا شک نکن,نمیگم ناراحتی نکن,اما نه اینکه خودت رو نا بود کنی,خداروشکر که نازا نیستی دوباره اقدام میکنی به جای دوتا سه تا میاد تو دلت گلم,,اینم یه قسمت از زندگیه,بعد هر سختی اسونی هم میاد,ابرای تیره بلاخره کنار میرن و خورشید زندگیتم در میاد,برات دعا میکنم اگه لایق باشم
عزیزم ان شاالله خدا جواب دل شکستتو به زودی بده و بازم باردار بشی به سلامت
نوش افرین چقدر سخت اینکه به دنیا بیاد و لمسش کنی بعد بره خیلی دردناکه
آره عزیزم اونم میگفت کاش همون سه ماهم پیشم نبود و موقع زایمان میرفت.ولی خیلی خانوم قوی بود میگفت به شوهرم دلداری میدادم که آروم باشه
عزیزم خواهر من پسر شو تو 8 ماهگی از دست داد اونم با چ وضعی هربار دکتر میرفت قلب بچه میزد و صداشو میشنید ولی باید بچه میمرد تا اجازه بدن عمل کنه انقدر از پله بالا و پایین رفت تا بچه مرد تازه طبیعی بچه مرده رو زایمان کرد ولی چن ماه بعد باردارشد الان دخترش کلاس اوله ...نگران نباش ایشالا سال دیگه روز تولدت داری کارای زایمانتو میکنی..
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
