با یکی آشنا شدم .. روزای اول در حد سلام صبح بخیر کلا ساده بود حرفاش یکم ک گذشت و صمیمیت بیشتر شد گفتم تو یه عزیزم هم بلد نیستی ! گف بلدم باید صبر کنی تا دلی خودم بگم !! یکم گذشت جونم عزیزمش شروع شد . باز یهو سرد میشه ! منم دوس نداره نتز پسر بکشم . بنظر من پسره باید بیشتر ازین حرفها به دختر بگه نه دختره به اون .. ولی اون میگه تو چرا توقع داری من بگم تو خودت بگو !! 😑انگار اون دختره من پسر 😑 گفتم باشه خانکمی دلتو بدست میارم😑 بهشم برنخورد 😑 کلا این چ فازیه . از کجا و چجوری اخلاق و قلقشو بدست بیارم ..
چند روز پیش دوستاش میخواستن برن شمال بهش گفتم تو نرو .. بعدش گف دوستام رفتن ولی تو نذاشتی برم منم نرفتم دیگه .. نمیدونم اینکارش از دوسداشتنه شایدم نه نمیدونم
ببین منم اینجوریم خب بادختره قبلی هه قبل کات اوایل اون زنگ میزد ومنم خب میزدم ولی بعدهامیگفتم چرازنگ ...
عجب ! الان میگی اوایل دختره زنگ و پیام میداده تو هم میدادی اون زنگ نزده تو هم پیگیر نشدی اخرش گفته دلیلش اینه تو اینکارو نمیکنی !! خب دلیلت برا اینکار چی بوده ؟ دوسش نداشتی؟ یا چی؟
راستش من خیلی سخت گیرم بعد سالها ازین خوشم اومده و دوسش دارم ولی هیچوقت غرورمو له نمیکنم ک پیش قدم بشن ببینم ببخشید خر شده و بره !! خودشم میدونه پسرخالش دوستش و خیلیای دیگه خواستن منو بدست بیارن نتونستن . خب ازین خوشم اومده ولی دوسدارم احساس بخرج بده