خیلی دلم گرفته از دست شوهرم .
اصلا فک میکنم باید از هم جدا بشیم .ولی دوتا بچه دارم دومی الان 4ماهشه . دلم براشون میسوزه .
هیچ عشقی بهم نداریم فقط برای اینکه جراتش رو نداریم داریم زندگی میکنیم . حتی رابطه زنا شویی خوبی هم نداریم فقط برای گذران زندگی ...
کاش جراتش رو داشتم .
هیچ وقت احترام نمیزاره بهم . تا عصبانی بشه به درو دیوار فحش میده که در حقیقت به من فحش میده . میگم بهش اگه الان مامانت هم بود همین رفتار رو باهاش میکردی . حتی وقتی بچه مریض میشن میبریم دکتر تو ترافیک گیر میکنه میکه ازاین ب بعد خودت بیار من نمیام بعد هم به این و اون فحش میده که در اصل به منه منت میزاره انگار بچه های خوذش نیستن. میدونم اگه مامانش بود اینکار و نمیکرد چون جز خوبی به مامانش چیز دیگه ایی نمیکنه. الانم رفتن خونه مادر شوهر تا مشکل گشای مشکل خواهرش باشن انگاز میتونه مشکل گشا باشه . بدون اینکه نظرمنو بخاد معلوم نیس بیاد . میدونه من تنهایی میترسم و نمیتونم بخابم . ولی مگه من مهمم.
حتی تا الان یه رستوران و کافی شاپی هم نبرده . برده تا دم کافی شاپا ولی تو نرفتیم انقد دم کافی شاپ ها بد و بیراه میگه به مردم پبش خودش عمدا میکنه که من بگم منصرف شدم . دردم را با که در میان گزارم هیییی