چطور با وجود بچه کوچیک خلوت و سفر زن و شوهری میشه داشت

ما از اول مخالف تک فرزندی بودیم گفتیم یا دوتا یا اصلا نیازیم و از یک‌سال بعد تولد پسرم تصمیم به بچه دار شدن داشتیم بخاطر سنمون هم باید زودتر اقدام میکردیم ولی تا ۴ سالگیش صبر کردیم

نمیمونه اونا هم بهانه شون همینه که بچه ات وابسته است

از اول ما با این بچه زجر کشیدیم تا الان که بدتر و بدتر شده بخدا عر جور فکر کنی رفتار کردیم و آموزش دادیم و صبوری کردیم

بخدا این بچه خدا هم تو کارش مونده هرکی خرف شمارو زده گفتیم بیا خودت راه حل بده بعد گفته نه بابا حق با شماست

بگو چیکار نمیکنه خواهر من

بخدا گریه ام میگیره بخوام کاراشو بگم

من چهارشنبه رفتیم سفر تا بعد تعطیلات دو شنبه بمونیم

تازه اون‌ شهری که رفتیم‌خونه دوم خودمونه

ولی کاری کرد که دیشب برگشتیم

یک ساعت میمونه

اونم در هفته یبار نهایت دوبار نه بیشتر که اونم وقتی برمیگرده اونقدرررر غر میزنه و یا با بچه ها نمیسازه و نارحتی میکنه که بعد برگشتش دیونه ام میکنه بخدا

همون یه ساعت نبودنشم از دماغم در میاره

واقعا نمیدونم

گاهی میگم اشتباه کردم گاهی میکنم با توجه به سن خودمو همسرم و اینکه با تمام وجود از تک فرزندی بدمون میومد و بچه دوم رو هم میخواستیم کارم درست بوده البته من دوس داشتم پشت سر هم باشن ولی بخاطر اخلاقی که پسرم داشت تا ۴ سال و نیمگیش صبر کردم بعد گذاشتم باردار شم

نمیدونم درست بوده یا غلط ولی اگه یکی دو سال دیگه صبر میکردم هم اخلاف سنی زیادشون بد بود و سن زیاد خودمو همسرم

نمیدونم والا…