این آخرین پست من برای تو ...
امروز پایان تو آغاز من ....
گفتم منتظر بمونم برگشتن بلدی ،نه بلد نبودی...
یه روز واسه خوبی هام بدجور دلت تنگ میشه....
یه روز تو تنهاییات از خوشحالی من از دیدن زندگی جدید من تمام وجودت آب میشه و تو هرکار کنی واسه تلافی فقط دست و پا زدن خودت را میبینی...
میرسه شبایی که من خوبم تو بده حالت دیگه مگه مهمه واسم ...
چقدر زنگ میزنی به گوشیم ولی مشترک مورد نظر خاموش می باشد....
من تو حال خوبم و تو از دور خوشبختی من را میبینی و درد میکشی و من بی تفاوت میگذرم....
هی دلت میخواد پاشی برگردی ولی اونوقته که تو پشت در بسته گیر افتادی ...
اون وقته که میفهمی چه دردی داره سری که همش تو دیواره ،نفسی که بالا نمیاد ،بغضی که قراره ازش اشک خون بریزه...
همدم تو و تنهاییت میشه یک نخ سیگار...
فدای سرم که قراره تو هم بشکنی ...
تو بودی که حیف کردی تمام آرزوها و روزهای خوبمون ....
غمی نداشتی تا منو داشتی مگه خنده هات از ته دلت نبود ؟؟؟؟؟
خودت هم میدونی چیکار کردی با منی که برات تو رو همه وایساد حتی با خوبای زندگیش جنگید ...
با تو همه جوره ساختم، این وسط من باختم ،خوبی های منو ندیدی حالا دیگه فدای سرم ...
تو خط خوردی تو میمونی و حسرت و افسوس ...
و من امروز حذف کردم ،توای که روزی از رفتنت هراس داشتم...
👣🖤