خلاصه اش اینکه دیشب بحث کردیم سر اینکه بدون هماهنگی به جاریم گفتم نیم ساعت زودتر اماده شو تا بریم نوبت دکتر دارم..شوهرم گفت چرا بدون هماهنگی من گفتم تو منو ادم حساب نمیکنی ازش عذر خواهی کردم یکی محکم زد تو سرم..بهم گفت برو خونه بابات و دیگه هیچوقت برنگرد... صبی خیلی ناراحت بودم کتک کاری کردم زد...زدم... حالم بده
خیلی دعوامون شد... صبحم مسرانه منو برد تحویل بابام داد که منو ببره دکتر
عکس رنگی داشتم از صبی تاحالا نه زنگ زده حالم بپرسه نه زنگ زده که نتیجه رو بدونه...بهش ژنگ زدم برای بیمه ماشینمون خیلی سرد جوابمو داد...
ی چیزی مثل خره افتادع تو جونم که بهش ژنگ بزنم دلم براش تنگ شده....