دیشب با یه شوق و ذوقی پیتزا درست کردم
بعد منتظر بودم بابام از مغازه برگرده همگی دست جمعی غذا بخوریم
بعد برادرزادم گفتش که گشنمه من گفتم یکم صبر کن تا بابا بیاد بعد
مامانم از اون ور مث چی پاچه منو گرفت که خب بیار بده بهشون والا گشنه ان من گفتم خب یکم صبر کنن چیزی نمیشه
بعد برادرزادم باز گفتش که من گشنمه مامانم گفت پیتزا بخوره تو سرش
کاش نه اون میبود نه پیتزاش💔
یعنی من با این حرفش قشنگ قلبم شکست
اما چیزی نگفتم و سکوت کردم ۱۰ دقیقه بعد بابام اومد سفره پهن کردیم فقط واسه ۱۰ دقیقه صبر نکردن
برادرزاده و پیتزا این قدر عزیزن که آدم بچشو نفرین کنه؟🖤