توی دوران عقدمون وقتی یه عروسی دعوت می شدیم ما دو نفر بودیم و اونا چهارنفر بودن که دو شب حنابندون و عروسی میرفتن میخوردن و درنهایت تمام پول کادو رو از همسر من میگرفت و به اسم خودش میداد!
همسر من تمااام مخارج عروسی با خودش بود پدرش هم نبود که حمایتی ازش بکنه، اما مادرشوهرم میگفت باید برامون سرخریدی بگیرین
ما برای خرید جهاز رفتیم یه شهر دیگه، مادرشوهرم گفت یه سری لباس برای من بیارین که بفروشم. براش آوردیم. لباس هارو به سه برابر قیمت فروخت ولی پول مارو نداد. مایی که دم عروسیمون بود و هزارتا خرج داشتیم و همش دنبال وام بودیم.
توی عقدمون دو سه باری که خانوادم رو دعوت کرد تمام خرج مهمونی رو از همسرم می گرفت.کادوی پاگشارو همسرم خرید داد بهش که اوک بهم بده
عروسیمون هیییچ کادویی نداد. کادوهایی که بقیه بهمون داده بودن رو به زور ازمون گرفت، درحالیکه یک ریال خرج نکرده بود و ما روی کادو ها حساب کرده بودیم برای پر کردن خرج هایی که کردیم
تماااام این سال ها همسرم همه جوووره داره بهش خدمت میکنه و اون توی گرفتاری هامون نه تنها دلسوزی نداره بلکه اذیتمون هم میکنه
تمااام این ۱۳ سال همسرم هررر سال براش جشن تولد میگیره و اون تولد من و همسرم حتی یه زنگ نمیزنه
و من دیگه از این همه رندی کردن مادرشوهرم و از اون طرف بی عاری شوهرم که داره بی ارزشمون میکنه دیگه بریدم
بچه ها اینا فقط گوووشه ای از کارای مادرشوهرم و شوهرم بود