خودم یکی از فامیلامون دختره دوست داشته هرشب رستوران و اینا بره پسره بهش گفته تو خونه مامانم غذا هست هر شب از بیرون نخریم...دختره هم بهش برخورده و با مادرش دست به یکی کردند که طلاق میخوام..😐
عاقبت همهی ما زیرِ این خاک آرام خواهیم گرفت ؛ ما که روی آن دمی به همدیگر مجالِ آرامش ندادیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چند سال پیش آشنا دور ما سر عقد ب دخترش ۲۰۷کادو میده فرداش میگه جلو در و همسایه کلاس گزاشتیم ۲۰۶ میده داماد دختره رو طلاق داد گف چرا پدرت دیشب قول الکی داد
ن عالیه ب نظرم ک انقدر راحت بتونن به توافق برسند خیلی از اینایی ک میبینی ب ظاهر خوشبخت ...
آره دیگه،،الان هم خودشون راضی ان،،هم بچه ها شون رو در کنار هم بزرگ می کنن.
حالا بقیه بهشون میگن بچه ها تون چه جور محبت و عشق بین پدر و مادر رو ببینن و یاد بگیرن اینم می گفت وقتی ما بهم احترام می ذاریم و هیچ برخورد بدی با هم نداریم چرا یاد نگیرن!!فقط ما آدم زندگی متاهلی نبودیم ولی براشون پدر و مادر خوبی هستیم.
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
طرف شوهرش معتاده دست بزن داره بیکاره و.... دادگاه بزور حکم طلاق میده بهشون بعد کلی پادویی کردن و برو ...
من کارم تویه دادگاهه زن و شوهر به خاطر اسم بچه دعواشون میشه خانمه از خونه میاد بیرون و دیگه بر نمیگرده شوهره هم الزام به تمکین میگیره و بعدشم با اجازه دادگاه ازدواج میکنه الانم دارن جدا میشن. به قول یکی از دوستان که بالاتر گفت اینا تویه زندگیشون مشکلات زیادی داشتن که رویه هم جمع شده و به خاطره یه چیزه مسخره منفجر شدن