2777
2789

بهترین کار رو می‌کنی باهاش بمونی نه تنها بهتر نمیشه بلکه یک یا دو بچه دیگه رو هم بدبخت می‌کنی خودتو نجات بده 

کلا ریپلای نمی‌خونم و جواب نمیدم چون حوصله بحث ندارم و نظرم رو به استارتر گفتم نه شما 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

همسر سابق منم شکاک بود اول در خواست طلاق دادم ولی چون شکاک بودن رو باید ثابت کرد و سختم هست ثابت کردنش مدرکی هم نداشتم مهریه رو بخشیدم اونم راضی به طلاق توافقی شد.

هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....  //خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
همسر سابق منم شکاک بود اول در خواست طلاق دادم ولی چون شکاک بودن رو باید ثابت کرد و سختم هستابت کردنش ...

خوشبحالت از دستت نجات پیدا کردی منتو این چها سال انقد بهم تهمت زد که نگو نپرس

منم شوهزم پارانوئیده ولی خودش میدونه مشکل از خودشه و اذیتم نمیکنه. بیشتر خودش اذیت میشه و دلم براش میسوزه

فقط نمیذاره برم بیرون، که خب برام مهم نیست چون از اول خودم درونگرا بودم و اهل بیرون رفتن نیستم

ولی بعضی وقتا هم حرصم میگیره باهاش بحث میکنم قهرمیکنم باز زود یادم میره. چون از همه نظر واقعا عالیه

بالاخره بعد 3 سال خدا به منم نی نی داد، درست وقتی که تو اوج ناامیدی بودم... خدایا شکرت......... به امید بارداری همه منتظرا
خوشبحالت از دستت نجات پیدا کردی منتو این چها سال انقد بهم تهمت زد که نگو نپرس

منم همون ۴ سال باهاش زندگی گردم ولی اندازه ی ۴۰ سال بهم سخت گذشت،،هر جور شده جدا شو درست بشو نیستن همچین آدمایی‌.

هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....  //خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز