کاشکی یه روز ستاره ها غمارو رنگی میدیدن
شاید تو گلدون، گلارو بازم نارنجی میدیدن
میخوام بگم شبا غمام یه لحظه هم خواب ندارن
اسمونا توی شب بازم دیگه ماه ندارن
شعر میگم تا شاید بگی
هنوز منو دوسم داری
منو لهم نمیکنی
یه لحظه تنهام بزاری
اره خوبم
میخوام برم خواب شم تا صبح بیدار شم بعدش یه کار شم
خوبم مثه قطره بارونی که هیجوقت به زمین نرسید😭
قسم به پیچ و تاب موهای فرفریتان
قسم به مگنت باز یک کاست
قسم به پیچ واپیچ جادو چالوس
قسم به جای پاهای مروان مست روی برف
قلبم از تصور دردها به رنگ سیاه در امده رنگی که در خلا تداعی میکند
میدانی گرم است؟
لحظه لحظه نفس هایم به تنگنا تر می افتند...لحظه هایم با گرما در هم امیخته اسمان چه بی رحمانه سردی اش را یهو برد کجا رفتا عه من گرما مردما کولر خاموشه ها
رفته رفته سرما، گرمی تنم را به یغما می‌برد
دانه های باران تازیانه جای بوسه آفتاب را میشوید
و قلبم در سکوت شب ستاره باران می‌شود.
و چه ناجوانمردانه مرا ترک خواهی کرد
بنگر به قلب خسته ام
به تن بی روح و جان در مانده ام
قلم . خودم همین الان# یهو
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
