بچه ها من خیلی با مامانم درگیری داشتم .اخریشم این بود ک منو پسرمو از خونه انداهت بیرون
شوهر ندارم
منن خونه اجاره کردم و خودم شاغلم
و اصلا بهش فک نمیکنم دیگه
گاهی هم میرم برای دیدن بابام به اونم سلام میدم
خیلی بدجنسه،پشت سر من پیش بقیع حرف میزنه مثلا یدفه گفته بود بچه ش هم ازش فراریه کلا بچه ش افسردگی گرفته معلوم نیست چکار میکنع باهاش
خلاصه هر شبببب کابوسای وحشتناکی میبینم ک مادرم مث هیولا بهم حمله میکنه
ارامشمو گرفته