تنها این نیست
ی بار بردارشوهر دیگ ک عقد بود بعد از یه ماه قرار بود عروسی کن آنقدر فخر میفروخت و بزرگترین آرزویش عروسی کردن بود
یهو سرم داد زد گفت سک تیر از خونه پدرشوعرم بیزونم کرد منم گفتم انشالله آرزوی عروسی کردن ب دلت بمونه پول پیدا نکنی عروسی کنی گفتم همونطور ک منو پیش جاریام تحقیر کردی پیش خانوداع زنت تحقیر بشی پول نداشته باش.
درست همینطور شد بجای 3ماه 4یال عقد موند بی پول شد آخرش هم بدون عروسی آمد خونش