من و شوهرم دوماهه ازدواج کردیم هر دو ازدواج دوم و ایشون یه پسر دارن که حضانت با مادرشه من از روز اول بهش گفتم هیج راه ارتباطی نباید با اون خانم باشه چون خط قرمز منه و گفت قبول چون پسرش گوشی داره و دوساله با اون زن حرفی نزده ماهی دوبار هم میبینه که دوباره با خودم رفته در خونه اون زن
تا دیشب گفت میخوام برم خونش تا دوچرخه اش رو ببرم تعمیر کنه ازش خواستم منو ببره گفت نه نمیشه منم اول هیچی نگفتم بعدش نمی دونم چیشد از کوره در رفتم بهش گفتم چرا بدون من میری در خونه اون زنیکه و خشن وار به پام و پیشونیم زدم قبول کرد نره ولی برای اولین باز بهم فهش داد و گفت از چشمم افتادی منم آخر شب ازش معذرت خواهی کردم آشتی هستیم اما سرد حرفاش خیلی برام سنگین بود
باید چیکار کنم...