۲۵روزه که ازخونه شوهرم زدم بیرون.رفتم خونه مامانم اولش باهام خوب بود ولی بعدش بداخلاقی کرد و کتکم زد انداختم بیرون .اومدم پیش بابام (مامان بابام جداشدن۸سال پیش)بابامم گاهی غر میزنه باخونواده شوهرم زندگی میکردم.دوساله که عروسی کردم.خیلی اذیتم کردن هرچی بگم کم گفتم .کار من هرشب گریه بوده تا صبح بیدار بودم بالشتم هرشب خیس بود.باشوهرم رابطه خیلی کمی داشتم چونکه اونقدر دخالت میکردن شبانه روز میومدن توسرمون دعوا میکردن.شوهرمم گاهی پشتم بود کاهی پشتموخالی میکرد..این بارم از سر پدرشوهرم اومدم .خسته بودم زندگیه اونجا برام هرروز عذاب آور تر میشد.شوهرمم همیشه دستش تنگ بود..ن لباسی ن لوازم آرایشی و نه حتی بخور بخور درست درمونی نداشتم.ولی ساختم..تموم لباسهام مال مجردیمه. خلاصه که ما خودمون خونه داریم ولی حیاط مشترکه.قراره دیوار بزنه که جدا بشیم ازاونا.اما متاسفانه شوهرم مثل خونوادش فکرش قدیمی هست .نمیزارع من تیپ بزنم.من دوس دارم تیپ باشم .مد روز بزنم.اهل کردش تفریح .اون برعکس منه.از جمع های زنونه خوشش نمیاد برعکس رفیق بازع.نمیدونم چیکار کنم.بچه هم ندارم.