دخترم داشت گریه میکرد شدید ک من ماتیک میخوام و برام بخر منم واسه اینکه اون لحظه آرومش کنم میگفتم بزار بریم بیرون میخرم اصلا گوش نمیکرد همش جیغ میزد و گریه….
بعد من واسه اینکه ساکت شه اول رفتم اتاق درو بستم باز دیدم آروم نمیشه رفتم تو پاگرد آپارتمانمون واحد خودمون ک تک واحدیه
دیگه نگم براتون دیدم دخترم ی لحظه درو باز کرد و بست ولی من همچنان واستادم پاگرد
بعد هرچی صداش کردم ۱ساعت داشتم داد میزدم ک درو باز کن همسایمون اومد ک برات به به خریدم و هزار جور حرف دیگه ولی انگار نه انگار و فقط ی وقتا صداش میومد منم انقد اعصابم خرد شده بود چون غذا هم رو گاز بود دیگه رفتم دون دنیا اومدم گفتم اگ برم تو حالیش میکنم
نگوووووو ک رفته تو اتاق درو بسته در اتاقم خیلی سفته نمیشه باز کرد من ب زور باز میکنم تازه بعد ۱ ساعت متوجه شدم ک رفته اتاق درم بسته بخاطر همینم نمیتونه باز کنه درو
خلاصه زنگ زدم داداشم اومد قفلو شکوندیم تا درو باز کردیم خونه پره دود شده بود و خیلی شانس آوردم
فقط اولین کاری ک کردم رفتم دخترمو بغل کردم و گریه کردم خیلی حالم بد شد خیلی خیلی هنوزم تو شوکم