بچه هامن بچه وسطی خانوادمم ی خواهربزرگترازخودم دارم.ازبچگی فرق بین ماگذاشتن هم طرف مادرم هم پدرم تشویق وجایزه ولباس پول توجیبی برای اون بودامابرای من خیلی خیلی کمتر.بزرگترشدیمم همینطورمادربزرگام ازمکه سوغاتی برای اون نقره ولباس اوردن امابرای من هیچی فقط خالم اورد.ازدواج کردبابام جهازسیسمونی اعیونی طلادادکادوعروسی میلیونی ۱۵سال پیش ازاول شروع کردب گفتن این حرفاک شوهرم گفته مادرپدرت بایدبخرن اینام میخریدن هی ریختن توحلقش خونه نویی میلیونی ۱۵سال پیش.من چندسال بعدش ازدواج کردم انگارن انگار خانه خریدیم اصلاجهازموخودم کمک کردم سیسمونیم خودم طلاعروسی خودم خریدم ب اسم اونا وکادوتولدبچم خودم.ازشون بدم میادقلبن ناراحتم ۳۰تومن شارج کردم هرلحظه زنگ میزدم اماخاهرم هر۲روزیبار.شوهرم رفت خونشونوساخت پولشوبابام نداددامادمون کاری براش میکنه دوبله میگیره قربون تصدقش میشن تومسافرت گیرکردن ۵تومن زدم حسابشون الان ازمسافرت اومدن اومددنبالم بابام رفتم خونشون برای دخترم ی عروسک کف دست ازاین نشسته کارتونیای لباس نخی حلقه ی لوازم پزشکی معمولی بچم ۲سال ونیمشه خوشحال شدعصرخاهرم اومدی گیتاربزرگ برای پسرکوچیکش ک نمیداددخترم بازی کنه زدزیرگریه دلم کباب شدی تخته نردگرون برای اون پسرش ی جادستمال کاغذی خاتم برای خودش انقدب دلم اومدانقدشکست قلبم شب میخاس بره گفت پول شوهرموبدین اونام گفتن چشم بعدشب منوخاسن بیارن ب مامانم گفت باهاش حساب کتاب کن هیچی نگفتم ازتوگرگرفتم ازهمشون بدم میاددیگ کاری ندارم باهاشون پولموبگیرم قهرمیکنم