فکر نمیکردم سرنوشت برام اینجوری رقم بخوره اصلا اون چیزی نبود که میخواستم
الان نزدیک به هشت ساله بچه دوم میخوام تو شهر غریب یچم بی یار و یاور نمونه
نشد که نشد دلم به حال تنهایی بچم میسوزه نه دوستی نه رفیقی هیچی شاید چند ساعت تو مدرسه با بچه ها خوش باشه بقیه روز تنها تو خونه بمیرم برات
یا فاطمه زهرا یادت باشه خیلی التماستو کردم
یهت ایمان داشتم