الان ۹ ماهه جاریم بچه آورده هر دو ماه جشن میگیره برای بچش مثالا ختنه سوران جشن دندونی از این جور چیزا منم از تهران کلا رفتیم شمال برای زندگی ... مادرشوهرمم اینجا شمال خونه داره همش مراسم میگیره جاریم تو خونه مادرشوهرم جشن میگیره
... این سری چون پول نداشتیم و منم خسته بودم شوهرم گفت نرو ولش کن اونم گفت من رفتم تهران... حالا امروز از صبح دوبار رفته خونه مادرشوهرم که بچه جاریمو ببینه ولی مادرشوهرم خبر داره من خونم به جاریم گفتن رفتم تهران ... آخه میگم وقتی میگه من نرم چرا خودش از صبح دوبار به بهانه های مختلف رفته اعصابم خورد شده منم دلم میخواست برم بچه جاریمو ببینم ولی چون دیگه خیلی خرج کرده بودیم برای بچه جاریم و همیشه من باید برم کارای مراسمشو بکنم دیگه نرفتم عصبی شدم میگم شوهرم با این کارش منو جلو مادرشوهر پدرشوهرم خراب کرد اونام فک میکنم من مقصرم شوهرم هیچ کارس الان بیاد خونه چی نثارش کنم زشته باید حالا امروز نمیرفت زور بود من خونه تنهام هی بره اونجا