دوستان من ۲۰ روزه که با کسی که دوسش دارم وارد رابطع شدم که اشناست(رفیق داییمه) البته ناگفته نماند که ما چندین ماه درگیر هم بودیم تا بهم رسیدیم/ خیلییییی دوسم داره واقعا هرچی بگم کم گفتم و همینطور خیلی هم وابسته شده؛ ما تا الان خیلی بیرون رفتیم کلی کافی شاپ و پارک/ و تا الان حتی انگشتت ب من نخورده مثلا میخاس منو بکشه کنار از کیفم میگرف در این حد/ ولی دیشب بعم گف خاستم ازت اجازه بگیرم که دستتو بگیرم ناراحت نمیشی اینا منم گفتم عزیزم من اگه تا الان نزاشتم میخاستم بهت اعتماد کنم و دوهفته ای بگذره تا بعد حالا مثلا دستمو بگیری و حالا ب اون شناخته رسیده و اجازه میدم حالا ققط دستمو بگیری/ بعد حالا دیشب بعم گف پگاه من ی روز مرخصی بگیرم ی روز کاملتو میدی ب من؟ گفتم باشه عزیزم گف پس هماهنگ میکنم بریم سمت طرقبع خونه باغمون فیلم ببینیم منم گفتم اونجا باشه تلفنی بود( جلو دوستمم بودم نمیتونستم واضح و راحت باعاش حرف بزنم) حالا بعد الان میگم زود نیس باهاش برم خونه؟ خالم میگه حالا ک همون اول اوکی رو بعش دادی زشته یکهو بگی نه با خودش میگه رفته با دوستاش مشورت کرده ؛ میگه برو ولی ی دختر جسور باش و بهش بگو عزیزم من بهت اعتماد کردم دارم میام فقط پسر خوبی باشی اون دگ تا تهشو میخونه اگه حرفتو عوض کنی دگ ب قولات اعتمادی نمیکنه / اینحوری جذابتره ؛ ولی من میگم بعش بگم من دیشب کنار دوستم نمیتونستم واضح باهات صحیت کنم دیشبم سرم درد میکرد اینا تا الان ک خاستم بگم زود نیس بزیم خونه؟ یکم دیگه بگذره بعد بریم عزیزم…
حالا شما نظرتون چیه؟☹️از صبحع بین دوراهی گیر کردم/