دوسال پیش بابامو عموم همه چی رو فروختن خونه ماشین طلا...
ک خونه بسازن. شغلشون همینه بساز بفروش
خلاصه با و عموم اینا مجبور شدیم ی مدت بریم خونه پدربزرگم زندگی کنیم(خونشون بزرگه و کاملا جا سه خانواده حتی ببشترم داره)
اونجا ی همسایه قدیمی دارن ک چنتا پسر داره یکیشون سه سال ازم بزرگ تربود و کاملا میشناختمش چون همبازی بچگیام بود
شاید بگم ی پنج سالی بود ک دیگه باهاش هم کلام نشده بودم مغازه داشتن گاهی برای خرید میرفتم و درحد ی مکالمه ای ک بین خریدار و فروشنده صورت بگیره باهاش حرف میزدم
از ی جایی ب بعد گیر دادناش شروع شد
میگف من عاشقتم بیا ی مدت باهم باشیم بعد میام خاستگاریو اینا پسر خوبی بود ولی چون تو خانواده ما رل زدن برا دخترا ننگه و ابرو ریزی همش فحشش میدادم اصلا رو نمیدادم خلاصه هرجا میرفتم دنبالم میومد شمارمو از دوستام گرفته بود همش پیام میداد منم زدم از همه جا بلاکش کردمم.
دوستاشو میرستاد.... خلاصه ی شیش ماهی بود ک مزاحمت ایجاد میکرد...
هستید بقیشو بذارمم؟