دست خودم نیست هرچی با خودم کلنجار میرم نمیتونم.. یه ماه بیشتر نرفتم خونشون
بخدا خیلی بی معرفتن من چند ماه پیش 2تا بچم بستری شدن 3هفته درگیر بچه هام بودم
بعد بچه مو ختنه کردم نیومدن یه سر بزنن
با این که من تا بفهمم مریضن یا میریم یا زنگ میزنیم
توام مثل خودشون باش معلومه صمیمیت نمیخوان
شماام نکن عزیزم ولشون کن...
با هرکسی مثل خودش باش راحتتری
وای نیان بهتر خواهر. خوشت میاد مهمون داری کنی
من خیلی وقته ازشون بدم اومده
ماهی دو بار میرم ولی واقعا حالم بد میشه میبینمشون
من نمیدونم چه هیزم تری فروختیم بهشون ک اینقد بیمعرفتن من با بچه کوچیک و شکم حامله بستری شدم نیومدن دیدنم اونوقت من خواهرشوهرام زایمان میکردن با کله میرفتم دیدنشون....
تو هم مقل خودشون باش ان شالله همیشه سلامت باشین
والا منم یجوریه حالم از دستشون
هی قربون صدقه ی چرت و الکی
میدونم ادم وقتی مستقل میشه نبایداز کسی انتظار داشته باشه
ولی هیچوقتتتتتتتتتت نیستن هیچوقتتتتت موقع احتیاج بدرد لای جزر هم نمیخورن خیلی رو مخه
در عوض خانوادی خودم همیشه هستن
حق داری
خانواده شوهر همینن شمام همون قدر که احترام میزارن بزار نه بیشتر که پشیمون شی
منم سردشدم از عید تاحالا نرفتم
دلیلش این بود ک من بچه دار نمیشم رضایتی هم از زندگی باشوهرم ندارم ک بخوام تلاشی برای بارداری کنم اونام ازسرسفره توی جمع شروع ب دعامیکردن تااااا تنهایی گیرم میاوردن حرفشو میزدن و حالم بدمیشد.ازطرفی دیدم ازمن میخوان درقبال ناداشته های شوهرم سکوت کنم و راضی باشم ولی دخترشون شوهرکردن به یه خرمایه و صبح تاشب پی گشت و گذاره ... دیگه حتی حسادتم نمیذاره باهاشون باشم حالم بدمیشه...
توم مثل اونا باش..... من هیچوقت ب هیچکس نمیزنگم تا خودشون زنگ بزنن😐عادت خوبی نی اما بدم نی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
