2777
2789

تولدشوهرم بوددیشب یراش جشن گرفتم وخونوادشم دعوت کردم به برادروخانومش هم گفتن بیان اونامیدونستن میخوام شوهرموسوپرایزکنم ازیک هفته قبل همه رودعوت کردم ازصب بلندشدم کیک گرفتم غذادوجورگذاشتم کادواوردم میبینم ساعت۱۱ونیم اومدن مادرشوهرم میگه چراانقدردیرمیبینم میگن کسی به ماچیزی نگفته یعنی چی کسی به ماچیزی نگفته مگه دعوت نبودی یعنی الان ساعت۱۲شب سرخوداومدی بعددیگه غذااینااوردم خوردیم میبینم سریع بلندشده میگه خدافزماخوابمون میادیعنی چی این حرکت اینقدرناراحت شدم شوهرم کلی حرف زدگفت تونراسمادیگه حق نداری زنگ بزنی دعوت کنی حق نداری رفتوامدم کنی انقدرگریه کردم

میبینم کادویه کیف پول خراب که داخلش کثیفع اوردن انداختن کنارمیزمیخوایم عکس بگیریم بلندشده رفته اونورمیگه من توعکس نباشم

انقدرناراحتم که گفتن نداره فقط منتظرتلافیم

حق دارم ناراحت باشم یانه

کل سوپرایزم خراب شد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چن ساله داری با شوهرتو خانوادش زندگی میکنی و ازشون شناخت داری؟؟؟؟ اگه شناخت کافی ازشون داری ک تقصیر خودته ک دعوتشون کردی ب ی شب ادم بد ک نمیشه باید چن تا نمونه از کاراشونو قبلا دیده باشی مهمونی اولت ک نبوده احتمالا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792