باسلام بچه ها باید بگم ک
دوست پسرمم بعد از ۸ ماه برگشته
موضوع اینه ک ما قبلا سر یک بحث ک از عشق اولم رو ب رخش کشیدم منو بلاک کرد و دلیل اصلی جداشدنمون همین بود
و البته بگم ک تقریبا بعد از ۱۰ روز منو از بلاکی در اورد اما من به شدت از این کارش که منو بلاک کرده بود ناراحت بودم و دلشکسته و تو اين ده روز كانل سرد شده بودم
و گاه گاهی خواستم بهش پیام بدم اما غرورم اجازه نميداد و منتظر موندم تا خودش پیام بده ک متاسفانه اون این کارو نکرد و بعد چند وقت ب رل رفیقش گفته بود ک من هنوزم دوسش دارم ولی چون از عشق قبلیش بهم گفت ولش کردم بره
خلاصه گذشت و گذشت و من کلی از تنهایی افسردگی گرفتم وچون بهش علاقه خاصی داشتم با کسی دیگه رل نزدم و گاهی هم هر جا ک میرفتم میدیمش و احساس میکردم ک دنبالم میاد و در كمبنم هس
و دوباره بعد از چند وقت يه روز. رفتم پایین ک یهو دیدمش اومد جلو من با یکی حرف میزنه و دقیق نمیدونستم تظاهر میکنه یا واقعا رلشه و جوری نگاهم میگرد ک حرصم گرفت و از حسادت ب سرعت بدون توجه ب اطرافم رفتم سمتش و نگاه کردم تو صورتش ديدم نگاهم میکنه و بازم ب تلفنش ادامه میده عصبی شدم رفتم بالا دیدم پیم داده سلام خوبي ک من جوابشو و ندادم تا فرداش ک براش اس دادم شما؟
ک دیگه خودشم جواب نداد
و بعد چند وقت دوباره رل رفيقش برام اس داد ك با چندين نفر بعد از تو رل زده و ولشون كردع و گفته كسي براش شبيه تو نبوده
منم ك كلا خودمو ب بيخيالى زدم ولى حقيقتش خيلي دلم گرفت و دلم واسش پر ميزد
خلاصه وبهم گفت ميتونى ازش معذرت خواهي كنى برگردي و و ديگه هم از عشق قبليت صحبت نكني من هم اصلا قبول نكردم
و بعد از چند وقت يكى از دوستام ك همسايشون بود سئوالشو گرفتم ك بهم گفت اين پسره لاشيع و هوس بازع كلا خانوادگى بيشهورن و فلان …گفت ولش كن بيخيالش شو
اين لايق تو نيس
و من چند ماهى ب شهرستان رفتم تا اين موضوع رو فراموش كنم و خط اوليم هم عوض كردم
كه متاسفانه بازم نتونستم با اين موضوع كنار بيام و زياد شكسته بودم
بعد از اينكه از شهرستان برگشتم تا ي هفته اي ده روزى بود ك سرو كلش پيدا نبود و نديدمش كلي نگرانش بودم
و بلاخره گذشت تا ي روز ك تقريبا هوا ابرى بود ديدمش پيش خودم خوشحال شدم و زوق كردم و اصلا ب رو خودم نياوردم و جورى رفتار ميكردم انگارى واسم مهم نيس
و اون پرو تر از اين حرفا بود و اگه ميديد كسى رو نگاه ميكنم و يا كسي نگاهش رو من ميچرخه مثل قبلا عصبي ميشد و بهم علامت ميداد ك برو خونه و من تعجب بودم چرا هواسش ب من ك ديگه باهاش در ارتباط نبودم هس
و خلاصه بعد از اين همه اتفاق چندین روز گذشت ك ديدم با علامت و کلی نخ دادن و روش های مختلف دنبالم مياد درخواست ميكنه ک دوباره برگردم و باهاش در ارتباط باشم
و هى پياماى سلام خوبي و نصف نيمه و گاهى نتقه و چيزاي الكى ميفرستاد
ولی من فک کردم الکی میگه و خلاصه حوصله دوباره باهم بودن دعوا کردن و ارتباط رو نداشتم و تا اون موقع شش ماهىى گذشته بود ك درخواستاش و خواهشاش هى بيشتر ميشد و من هم كلافه بودم چيكار كنم تا اينكه همين قبل عيد ي پسره هى رو من زوم بود و هر جا ميرفتم دنبالم ميومد و بلاخره شمارشون تو ي مغازه ك رفتم گذاشت كيفم و منم ي بار واس اينكه رل قبليمو حرص بدم باهاش تماس گرفتم و كلي باهم حرف زديم و در حد اشنايي معرفي كرديم ك هر چى ادا و تضاهر ميكردم فايده نداش فاش بود ازش خوشم نمياد و ولش كردم و بلاكش كردم و واينكه دوباره سروكلش پيداشد با ي خط ديگه پيم داد گف چرا بلاكم كردي و از اين حرفا
منم كه ديگه گفتم بهتره بشناسمش شايد ازش خوشم اومد ك از همون اوايل نظرم عوض نشد ازش خوشم نيومد و ديگه بهش پيام نميدم بلاكم نيس ولي وقتي غرغر ميكنه ك چرا جوابم درست نميدىو چرا نمياي سر قرار بهانه ميارى جوابش نميدم و اصلا حوصلشو ندارم خودشم الان خيييلى كم پى ميده در حد احوال پرسي
و خلاصه دوباره رفتم شهرستان و چندين وقت نشستم و وقتي برگشتم با عصبيت بهم گفت خواهش ميكنم بر گرد چرا اذيت ميكنى و من ديشب باهاش چت كردم گفت بيا دوباره با هم باشيم و از نو شروع كنيم
حالا چيكار كنم به نظرتون؟؟