مرده باجناقاش مهمانش شدن.
زنش چای ریخت و به شوهرش گفت: قندمون تمام شده، شکر هم نداریم!
شوهر گفت: درستش میکنم.
وقتی چای آورد، گفت برادرا، داخل یکی از اینها شکر نریختم، سهم هرکی شد، همه با زن و بچه فردا شام منزلشیم.
همه خوردن و هیچ نگفتن، تازه یکیشون گفت: چقدر شیرینشون کردی؟!! 😁😂😂🤣😅😂😁