جفتمون از هم خوشمون میاد ولی هی میگم نه ما دوستیم... اونی که تو این رابطه عاشق تره اونه رفتاراش انقد ضایعس که همه فهمیدن... زیرزیرکی یه چیزایی میگه ولی من خجالت میکشم میزنم تو شوخی و مسخره بازی
وقتی پیششم هی با دستش بازی میکنم یهو دلم براش ضعف میره لپشو میکشم حتی یه بار بغلش کردم ولی با اینحال کنارش که هستم قند تو دلم اب نمیشه استرس نمیگیرم ارامش دارم.. دیدم بقیه میگن استرس شیرین میگیرن ضربان قلبشون میره بالا.. من اینجوری نیستم نمیدونم مشکل از چیه واقعا.. یه حس عجیبیه که شبیه چیزی که بقیه تعریف میکنن نیست... با خودم میگم نکنه من خوشم اومده چون اون خوشش اومده و از توجهش حس خوب گرفتم.. ولی یه بار که رفته بودم بگم این ارتباط درست نیست نتونتسم دست و پام شل شد قبل اومدنش رفتم تا مرز سکته از فکر ازش جدا شدن.. نمیدونم چمه
اگه نظری ندارین لطفا فقط رد شین زخم زبون نزنین