پارسال یه اتفاقایی افتاد حالا نمیگم که شناسایی نشم مجبور شدم خونه زندگیمو جم کنم بیام خونه بابام وسایلم تو یه اتاقه جم کردس داریم خونه میسازیم خیلی قرض و قوله کردیم دیگه هیجوره نمیتونیم خونه رهن کنیم هی از اینجا پامیشم چن روز میرم توخونه مادر شوهر اونجام ملومه دارن به زور تحملمون میکنن از اونجا میام خونه بابام هر دوجاهم همچی میخریم میبریم نگن سربارن ولی دلم میخاس خونه زندگی داشتم میرفتم واسع خودم اشپزی میکردم تمیز میکردم بچم اذیت میکنه هی میان چیزی بهمون میگن بچه فلانه مامان بابام زیاد چیزی نمیگن ولی من میفهمم همه خسته شدن 😭
صبوری کن هیچ حالی را بقایی نیست
حق دارن به نظرم ، اندازه توان خودتون باید برنامه ریزی میکردین، جوری که باعث آزار بقیه نشه
خدابهت صبربده چاره نداری دیگه چقد مونده تا تکمیل بشه
خیلی سخته عزیزم میفهمم
نا اخر عمرت هم منتش رو قراره بزارن
ولی چه میشه کرد؟ چقدر دیگه خونت اماده میشه؟
حتی یه قسمتش هم اماده نیست بری بشینی؟
پیلوتی ، اتاقی چیزی
یکی میشناسم بخاطرشغلش و انتقالیش چندساله وضعیتش اینطوریه درکت میکنم خودمم یه مدت کوتاه کشیدم سخته ولی چاره ای نداری که
میشه تاپیک دومم رو گزارش بزنین دعاتون میکنم
نمیشه برین یه جای کوچیک و ارزون رهن کنید یا برید روستاهای نزدیک شهرتون خونه اجاره کنید تا موقع ساخت خونتون
تا چه اندازه ساختید ؟
تحمل کن عزیزم انشالله زودتر بری تو خونه خودت، سعی کن با بچه بیشتر بیرون برید ،ببرش پارک بازی کنه تا خونه خسته باشه و بخوابه
حالا باز خوبه دارید میسازید خیلی اوضاعتون بد نیست
ولی خب باید یجوری میکردید که خونه اینو اون نمیرفتید اندازه پولتون باید تصمیم گیری میکردید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
