سلام
بچه ها من یه خواهر شوهر دارم که دائم خونه باباش اینا هست با بچه هاش
بعد منم چون چسبیده به خونه مامانشم مجبورم در روز برم هنوز عروسی نگرفتیم
این هم متاسفانه حسوده هم خیلی پرو هست از الان داره برا عروسیم میگه
من اصلا زبون ندارم و نمیدونم چی بگم
به خدا از دستش خسته شدم
بقیه اینجور نیستن ولی این همش گیر میده سر تا پا طلا بسته ولی خدا نکنه من یه لباس بخرم همش میگه
شده تا الان حتی بهم بگه چرا لباس این همه میخری اونم دردش این بود که من پارچه اضافه داشتم رفتم یه متری دیگه گرفتم شد دو لباس
خودشون برا هر چیزی میگیرن ولی من🤕
روستا زندگی میکنم و همیشه میبینمش متاسفانه خونه پدریم هم نزدیک اینا هست
همه دیگه میشناسنش ولی من خیلی به دل میگیرم و هر جا باشه منو ناراحت میکنه
یه جاهایی به خدا به خاطر اینم شده دلم میخواد برادرشو رها کنم😔
همش میگم می بخشم نمیخوام آه من اینو بگیره ولی دیگه پر شدم از دستش
مادر شوهرم هم کاریش نداره و خودشو میزنه به ندیدن 🤦🏻♀️