بابای من انگاری من باهاش نامحرمم که باهام سرد برخورد میکنه. بعضی وقت ها هم اصلا با من حرف نمیزنه یه جوری رفتار میکنه انگاری داره به زور من رو تحمل میکنه حتی شده به من توهین کنه یا منو قضاوت کنه.... خیلی دلم ازش پره، ولی احترامشو نگه میدارم چون پدرمه و بزرگترمه🖤🥺🥲
یه بارم شده دست رو من بلند کنه ازش کینه به دل نگرفتم چون میدونم حقم بوده و باید ازش کتکو میخوردم ولی از این رفتاری که با من داره بدم میاد🖤😭
میفهمم...
امروز بعد یکسال و پنج ماه برگشتم خونه 😢
رابطم خیلی خوب بود خیلی. ولی تو این یسال و چند ماه یزنگ هم بهش نزدم😔قهر بودم.
منتطرم برگرده خونه ببنم واکنشش چطوره، خودمم دلم خیلی براش تنگ شده😢😭
دیگه همه مث هم نیستن بعضیا خیلی درونگران
من جدا زندگی میکنم و شاید ماهی یکبار، دو ماهی یک بار برم ببینمشون
در حدی که از اتاق بیاد بیرون و جواب سلام بده همین!!
تماس تلفنی هم نداریم
مناسبتی بشه میزنگم تبریک میگم و قطع میکنم
کلا راحت و خودمونی نیستیم
دو سال اخر خیلی بهش توهین کردم و همش باهاش قهر بودم...تااینک رفت...برای همیشه
درکت میکنم
دعای همیشگیم از خدا اینه اگر قرار بابام ی عطسه کنه قبلش من بمیرم ک‌نباشم و‌نبینم
بابام بزرگ ترین مرد و کوه زندگیمه
عاشقشم، همیشه صدام میزنه چشمای بابا♥️
خدا برام حفظش کنه
قبل ازدواج صمیمی نبودیم رابطمون خوب بودا هرکاری میگفتم میکرد ولی رو در وایسی داشتیم بعد ازدواجم با همسرم به مشکل برخوردم جوری ک شبا نممیخوابیدم پدرمو اونموقع شناختم می‌نشست پابه پام غصه میخورد سیگاری شد و بیشتر هوامو داشت الان میفهمم پشت اون چهره مغرور یه مرد با احساس هست
