اخریش...
حرف بهترین دوستم که زنداداشمه
درس داشت نمیدونم چی ازش خواستم بعدش شوخی کردم گفتم چن دقه نخونی درس نمیمیریا بسه
بعدش بهم گفت فردا امتحان داره و میخواد بخونه به خودم حق ندم بهش بگم نخونه...
بعدشم اونقدر حالم بد شد که کارم به بیمارستانم کشید...تا هنوزم دلم گرفته، اما خیلی دوستش دارما میدونم از ته دلش نگفت و فقط چون مهم بود استرس داشت...