طرف خودم خیلی خجالتی بود در عوض خودم پر حرف وقتی میخواست خدافظی کنه یه چشمک انداخت فقط😭😭
یادش بخیر تو اتاق بودیم
تمام میوه های توی ظرف رو خورد
منم دلم کشیده بود....
از طرف خوشم نمی اومد
خیلی سرد و سنگین بودم
پر از استرس ☺️😂
آخه قایمکی رفتم دوست بودیم
اولین خواستگاریم هجده سالم بود من گفته بودم خواستگار راه ندن اما انقدر اصرار کردن اومدن
منم داشتم میمردم از خنده فقط دست خودم و نیشگون میگرفتم خندم و بخورم آخرم ۱۰۰۰ صلوات نذر کردم که برن تا آبروم نرفته
رفتم تو ماشین نشستم یادم رف سلام بدم خیلی استرس داشتم😂😂
میترسیدم کسی ببینع یا کاری کنه
گفت دستو بده
باهاش دست دادم سلام کردم😂😂😂😂😂😂😂😂
گفت ن احمق اون دستت😭😭😂
هیچ دیگه یکم نگا هم کردیم منم پیاده شدم رفتم
بعد یه هفته هم کات کردیم تموم شد😂😂😂😂😂
اولین خاستگارمم
همین عید گذشته بود
مهمون اومد خونمون و اول بار بود میومدن منم فک کردم فامیلن من نمیشناسم
بعد من نشستم حرف زدن و خندیدن و گرم گرفتم
یهو گفتن اومدیم خاستگاری 😐😂
منم یهو زدم زیر خنده😂😂😂😂😂
رفتم تو اتاق نیومدم بیرون😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
