دلم براش یه ذره شده،همش خواب خودشو و خانوادشو میبینم
جوری شده که تو خواب باهاش خاطره میسازم
شده برام یه لذت دردناک...
فقط دارم خودمو اذیت میکنم،همه متوجه پسرفت شدنم شدن اما هیچکس نمیدونه برای چی،برای کی اینجوری شدم.
با وجود دلخوری که بینمون پیش اومد اما اون احترامی که بینمون بودو حفظ کرد
خیلی طبیعی رفتار میکنه،خیلی منطقی اصن آدم احساسی نیست یا اگه هم باشه منطق رو اون مسلطه نه احساسات
بهم گفت درکت نمیکنم
دلم برای قیافش،چشماش،صداش و... تنگ شده
چی می شد میدیدمش...
به نظرتون چیکار کنم؟بهش پیام بدم؟