حدود 2 ماه پیش خواب دیدم یه آقا و خانوم از کربلا اومدن و ما تو مراسمشون هستیم یه خانوم قدبلند که سنی ازش گذشته بود و خیلی دوق میکرد کلی اسفند دود کرده بود و به همه خوش آمد میگفت و تشکر میکرد مخصوصا از من خیلی تشکر میکرد و میگفت انشاا... قسمت خودت بشه که کربلا بری یه توجه ویژه ای به ما داشت همه اش تو خواب میگفتم اینجا کجاست شوهر من که همچین دوستی نداشت
خلاصه اینکه وقتی از خواب بیدار شدم و برای شوهرم تعریف کردم فکر کردیم یه خواب معمولی بوده تا اینکه دیروز یکی از دوستای شوهرم تماس گرفت وگفت که از کربلا اومده برای شام دعوتش کرد ومن دوباره یاد خوابم افتادم
امشب خونه مامانم اینا بودیم و خوابم رو تعریف کردم با نشونه هایی که دادم حتی آدرس خونشون مامانم گفت این خانواده رو میشناسه و مادرشون فوت کرده وقتی بهش مشخصات خانومه رو دادم گفت مادرشون دقیقا این شکلی بوده ،وقتی شوهرم اومد و دوباره خوابم رو مرور کردیم مشخصات دوستش رو هم که دادم دقیقا همونی بود که تو خواب دیده بودم بعد شوهرم تماس گرفت و به دوستش گفت اون بنده خدا هم گفت که این زیارت رو به نیابت از طرف مادرش رفته مادرش میخواسته بره ولی مریض میشه و بعد فوت میکنه
حالا من واقعا موندم چرا من خواب کسی رو که اصلا نمیشناسم دیدم انگار یه تلنگر بود واسم
یا صاحب الزمان ادرکنی،یا صاحب الزمان ادرکنی...