کاربر نویس نویسنده چی شد

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

چرا بترکه؟

رمانی که نوشته بود زیادی چیز بود

1402/02/10

|

12:46

kkk

عضویت: 1396/12/19

تعداد پست: 2697

رمانی که نوشته بود زیادی چیز بود

خون بس؟

1402/02/10

|

12:46

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

وای اسم کاربریش همین بود

من یه هفتس دنبالشم یادم نمیومد چی بود یه تاپیکاش رمانشو نصفه خوندم اگه خوندی برام بگم برام بقیشو بگی چی شد😩

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:46

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

خون بس؟

نه مامانش از خونه بیرون کرده بود

1402/02/10

|

12:47

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

رمانی که نوشته بود زیادی چیز بود

همونکه دختره سوگند بود؟

و بقیه شخصیت هاش رضا و مسعود و پرویز چ اینا بودن

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:47

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

وای اسم کاربریش همین بود من یه هفتس دنبالشم یادم نمیومد چی بود یه تاپیکاش رمانشو نصفه خوندم اگه ...

ترکیده

1402/02/10

|

12:47

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

همونکه دختره سوگند بود؟ و بقیه شخصیت هاش رضا و مسعود و پرویز چ اینا بودن

آره همون نصفه خوندم ترکید بقیش نخوندم

1402/02/10

|

12:48

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

آره همون نصفه خوندم ترکید بقیش نخوندم

از بس صحنه داشت😂

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:52

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

ترکیده

تا کجا خوندی؟ من تا اونجا که فرنوش دعوتش کرد کافه و با داداشش بودن گفتن باید از مسعود جدا شی...

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:52

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

از بس صحنه داشت😂

اره 😂😂😂

1402/02/10

|

12:53

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/13

تعداد پست: 233

تا کجا خوندی؟ من تا اونجا که فرنوش دعوتش کرد کافه و با داداشش بودن گفتن باید از مسعود جدا شی...

داشتن در مورد صداشون که بیرون میرفت تو راهرو حرف میزدن

1402/02/10

|

12:54

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

داشتن در مورد صداشون که بیرون میرفت تو راهرو حرف میزدن

بهش میاد آخرش سوگند و رضا طلاق بگیرن و با هم ازدواج کنن😯

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:55

0 نفر لایک کرده اند ...

عضویت: 1400/01/15

تعداد پست: 28960

داشتن در مورد صداشون که بیرون میرفت تو راهرو حرف میزدن

اینو تو یه تاپیک پیدا کردم میگن پیجشه که داستاناشو میذاره

novel_fanoos_fanoos_novel

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

1402/02/10

|

12:56