همه از عروساشون مینالن ،ما از مادرشوهرمون
یعنی از عمرم آدم به این تنبلیییی و پرویی ندیدم همه دیگه براش میگن از رو نمیره پدرشوهرمو دق داده ماهم که چون دوتاشهر جداییم هرچند وقت میریم دیگه میره میشینه میگه غذا درست من سفره ببر بیار ظرف بشور خودش تکون نمیخوره اگه تو هم بری مثلا خونه اقوام سربزنی منتظر میشینه تا برگردی غذا درست کنی دیروز رفته بودم جایی خودشم رفته بود خونه همسایشون اومدم دیدم ظرفا رو دست نزده شام هم درست نکرده میگه چرا نیومدی اینا رو بشوری بیا غذا درست کن باز امروز نهار کلا اندازه خودشون دو نفر درست کرده من دیدم بچم گشنشه رفتم چیزی درست کردم برای خودمون باز پرو میگه برین فلانی رو بگین بیاد ظرفا رو بشوره روی مخ همه هست مدام شوهرشو و بچه هاش باهاش بحث میکنن از رو هم نمیره دو متر هم زبون داره یکسره خوابه سر ظهر ک پدرشوهرم میخواد بیاد نهار تازه پامیشه غذابزاره ظرفاشو هفته ای نمیشوره که گاهی شوهرش میشوره غذا میخورن سفره همینطور تا شب پهنه میره میخوابه من نمیخوام روشو ببینم باز با پدرشوهرم دعوا کردن گفته مونده تو نیستم میرم پسرا تااخر عمرم جای اونا میمونم جمعم میکنن 😐😐😐