نمی دونم مامانم چرااینجوی می کنه اصلا منو دوست نداره همش بی احترامی همش نفرین بخدا بی احترامی نمی کنم بهش مگر اینکه تهمت بزنه و از حقم دفاع کنم(نه بی احترامی) هر کاری می کنم نمی بینه امروز داداش کوچیکم جلو در بود زنگ درو زد گفت بگومامان یه لیوان آب بیاره برام منم به مامانم گفتم دراز کشیده بود نخوابیده بود قبل ازین که داداشم دربزنه باهم حرف میزدیم انقدر منو نفرین کرد که نفسم بالا نمیاد میگفت تو عوضی هستی بد جنسی می گفتم من چرا اون میگه آب بیار دقودلتو سرمن خالی می کنی اصلا یه لیوان آب این حرفارو داره می گفتم چرانفرینم می کنی دلیل نمی گفت هی بیشتر نفرین می کردبخدا عین واقعیتو میگم بدون یک کلمه کم یازیادحالا رفته حموم اصلا نمی دونستم چرااین وسط من بدجنسم پیش اعضای خونواده هی بدو بیرا میگه از بچگی عین خرررر براش کارکردم الانم میگه پسرام همیشه عزیز دلمن حتی وقتایی که دعوایی چیزی نداریم میگه قربون پسرام بشم اسم منو نمیاره خداشاهده یک درصد یکدرصد ناراحت نمیشم قربون صدقشون میره من خودم میمیرم براداداشام از خود مامانم بیشتر قربون صدقشو می رم ولی از این تعجب می کنم چرابامن اینجوریه بچه ها یه توهین هایی میکنه اون لحظه خشک میشم بعدسال ها مثلا اون قسمت از قیافم یارفتارم مو میبینم از خودم بدم میاد نمییییییییکشمممممم دیگه بسه خدایا چقدر تلاش کردم ازم راضی باشه ولی اون بدتر شد پارچه خریدم نمیزاره ببرم بم خیاط بدوزه میگه پول می گیره (پارچه عیدی اومده برام) بخدا الان برامهمونی یه لباس ندارم بپوشم انقد پیش بابام ازم بدمیگه بابامم انگار حس میکنم نظرش به من عوض شده بچه بودم سرمو میزاشت روقلبش فشارمیداد دستشو میبرد روقلبش میگفت دخترم اینجاست ولی الان... 💔غذا میکشه سهم من از همه کمتره میوه هرچی بنظرتون اگه نفریناش از حق نباشه ومن لایق اون نفرین هانباشم وبی تاوان باشم بازم نفریناش منو میگیره بهشت زیر پای مادره ولی بخدا نه همچین مادری میترسم بانفریناش فقط خدارو دارم اونم ازم بگیره بخدا تمام تلاشمو میکنم ازم راضی بشه اصلا هیچی