معبدي بوده بنام دلفی و آنجا یک
فالگیري بوده بنام اوراکل بالاي آن معبد نوشته بودند «خودت را بشناس» یعنی چی؟ یعنی تو از جنس خدا هستی
و میتوانی به او زنده بشوي و نیروي خلاق و پیش برنده کارها و اتفاقات نیک وقتیکه تو به آن زنده میشوي و او
را میشناسی میافتد. بالایش نوشته بود. مردم میآمدند میخواندند بدون توجه به معنی آن میرفتند پیش آن
فالگیر و با او مشورت میکردند، که مثلاً پسر شاه با دختر فلان شاه ازدواج کند یا نکند؟ یا برویم جنگ کنیم یا
نکنیم؟ خیلی چیزهاي مهم را با او مشورت میکردند. غافل از اینکه میتوانستند با شناخت خدا یا زنده شدن به
او به بینهایت خدا و به ابدیت خدا و خردي که همه این کائینات را اداره میکند(خردی بی نهایت او که همه کاینات را اداره می کند زندگی کوچک من بنده را هم ادار ه خواهد کرد) وصل بشوند و از آن خرد استفاده
کنند. به جاي آن خرد از عقل محدود یک فالگیر استفاده میکردند.
شما چی؟ شما نجات و رستگاري را از مکانها از زمانها و از فرمها میخواهید؟