راستش آشنایی دورادوری با چندنفر دارم به واسطه ی یک نفر دیگه
در این حد دخترایی هستند که قایقای کوچیک تفریحی و هواپیمای شخصی خودشونو دارند و بینهایت زندگی آزاد و مرفه
تا حالا این موضوع برام مهم نبود ولی به تازگی دیدنشون معذبم میکنه
خودم اوضاعم خوب و جز متوسطای مرفه ام ولی یک چیزی در مورد اونا هست که به تازگی آزارم میده
وقتی از آدمای معمولی حرف میزنند متوجه میشم هیچ تصوری ندارند. مطلقا هیچ . حتی دستاوردای آدمای معمولی مثل بلد بودن یه هنری یا مدرک تحصیلی ای اینا براشون معمولیه چون خودشون بهترین مدارک، چند زبان ( به واسطه ی بودن در کشورای مختلف در کودکی ) زدن یک ساز و و ورزش و اینا رو بلدن . نقاشای ماهری اند و به طرز عجیبی همه فن حریف . خودشونم تو چشم نمیارن و اهل شبکه های مجازی نیستند . خانواده هاشونم نسل اندر نسل ثروتمند بودند و به جایی وابسته نیستند. نجیب و مودب و با وقارم هستند .
واقعا نمیدونم چرا خدا اینا رو به من نشون داد
هیچ تصوری از اینکه تلاش برای یک زندگی معمولی چقدر سخته هم ندارن و خیلیم معصومانه بی خبراند.
البته خیلی کارای مفید تو جامعه انجام میدن
NGO و این حرفا .
ولی خب به نظرشون من که معمولی ام تا حد زیادی موفق نیستم و میخوان پندم بدن 😐 اصلا تصوری از کلنجارای زندگی معمول ندارند
موضوع از حسادت یا این چیزا متفاوته چون آدمای خوبی اند نمیشه آدم ازشون بدش بیاد متاسفانه😂. ولی نکته اینجاس هیچ تصوری از دنیای واقعی هم ندارند و منم نمیتونم براشون زندگی واقعی رو توضیح بدم و همین باعث میشه ارتباط باهاشون برام سخت بشه