چند روز پیش من از سر کار برگشتم اونخونه بود رفتیم بچه رو از خونه مامانماوردیم دیدم نهار خوردیم و من ی چرت زدم پاشدم دیدم ظرفا رو با غذا گذاشته تو ظرفشویی غر زدم کچرا اینجوری کردی پس ی لحظه تو دستش ی لیوان بود گفت تمومش میکنی یا بزنم من ناراحت شدم اونرفت سمت هال من شروع کردم ب فحش دادن ک اومد تو اشپزخونه ومنو گرفت زیر مشت و سیلی و … میگفت ب کی فحش میدی هااااا چشمم کبود شده بود وتار میدید
بار اولش هم نیس ی بچه کوچیک هم دارم
قلبم بشدت درد میکنه قبلنا همش دنبال این بودم قول بده دیگه تکرار نکنه اما الان دیگه دنبال اونمنیستم
حس خیلی بدی دارم و دوس دارم بذارم برم اما کارم بچهم و … عین ب سنگبه پام بسته شده
کاش یکی ی راهکاری بگه مدام ی بغض دارم ک هر چند ساعت یبار میشکنه و من گریه میکنم