اول خودم میزدم به نفهمیدن یعنی بصورت ناخوداگاه دوست داشتم باور نکنم
جدا شدم چون از همه نظر خوب نبود اما به خیانتش مطمعن شدم دیگ تحملش نتونستم بکنم چون تمام سوالاتم جوابشو پیدا کردم
راضی ام که جدا شدم تا حالا پشیمون نشدم
شروع دوباره باید بدونی شروع چی همه چیز شدنی تو این دنیا فقط باید دو نفر بخواهند
چند سال گذشته و دوباره ازدواج کردم هنوزم تو خواب آشفته میشم
مثلا دیشب خواب دیدم بهم خیانت کرده
چون دیشب اتفاق بری برام افتاده و صبح حدود شش با گریه از خواب پا شدم
ازدواج اولم اشتباه بود چنان اذیتم کرد و بهم خیانت کرد که همین الان با خواب خیانتش بیدار شدم
الان همسر دومم فعلا چیزی ازش ندیدم
حالم خیلی بد دارم مینویسم اشکهام میاد
همسر دومم مغازه داره خوش چهره و خوش استایل و خوش زبون همه بهش توجه میکنند باهاش کنار اومدم
اما دیشب رفته بودیم مغازه دوستش خرید کنیم
خانم دوستش پشت صندوق بود بعد همسرم دستش رو میز بود یهو وسط حرف زدن اومد دستش بزار رو دست همسرم
همسرم سریع دستش کشید دوباره همسرم اومدم پلاستیک بر داره با همسرم دستش برد تو نایلون
دارم دیوانه میشم خیلی کلافه ام
خانمه زن دوم دوست همسرمه
اینقدر حس بدی دارم که آروم و قرار ندارم همینجور اشکهام داره میاد
حالم خیلی بد نمیدونم باید چ کار کنم