به حدی این حرفش برام سنگین و غیرقابل هضم بود و هست اصلا نمیتونم از فکرش بیرون بیام، سر تا پام رو حرص گرفته.
زنگ زدم به نامزدم حالا گریه امونمو بریده بود نمیزاشت عین ادم بحرفم😥گفتم مادرت چون دیده من و پسرش دوستی قبل ازدواج داشتیم، الان بهم شک کرده؟! برو به مامان بگو خیالش راحت باشه چون اون خودش بود ک از بچگی تا همین دوسال پیش میگفا تو باید عروس خودم شی و عروس خودمی.. این مادر خودت بود ک با این حرفاش حس علاقه انداخت بین من و تو..وگرنع من همچین ادمی نبودم و بخوام با پسرا رفاقت کنم..
مامانم برام عین مادر بود و خیلی دوسش داشتم ولی دیگ بعد اون حرفش هیچ وقتتت اون خاله جون سابق نمیشه.. و تا عمر دارم چشام بازه این توهینش یادم نمیره..
حالا اون هی میگفت باشه عشقم غلط کردیم، فقط اروم باش..
گفتم اروم باشم؟! مامانت چجور میتونه ثابت کنه ک خودت سالمی؟! من چطور باید از تو گواهی سلامت جنسی بگیرم!؟
گفتم به مامانت بگو از ایدا (دخترش) ک الان چندساله با ی پسر ارازل رفیقه حتما برای ایدا بگیره ک خیلی واجبه..
بعد دیدم اونم گریه اش دراومده گفت توروخدا نزار رابطمون خراب شع ک با این حرفش بیشتر بغضم ترکید گوشیو قطع کردم😭😭😭حالم خیلی بده.ـ برام دعاکنید هرچی به صلاحمه همون بشع🙏😭