سلام حدود ی سال پیش ی مدرسه ای تحصیل میکردم که جو مدرسه اصلا خوب نبود همه یا تیکه بار ادم میکردن یا طعنه میزدن ازونجایی که مامانم معلم اونجا بود این طعنه ها بیشترم شده بود با یکی دوست شدم که رفتار فوق عجیبی داشت میگفت موکل دارم باور نمیکردم:| ولی خب زیاد صمیمی شده بودیم ولی اون خیلی صمیمی شده بود به حدی که معلما و بچه ها راجمون حرف میزدن.. اصلا خوشم نمیومد ازین حرفا وقتی ازش دور شدم خودزنی میکرد گاهی بد نگا میکرد انگار خودش نبود زمانی که دوست بودیم یبار عین این بچه ها رفتم بهش گفتم اگه کسی اذیتت میکنه بهتره بیاد پیش من چون نمیترسم و سه روز پشت سر هم نصف شب بیدار مییشدمم صدای ناله گریه و شیون مرد گاهی هم سایه:) بعد چند ماه ازدواج کرد ولی من ازون مدرسه بیرون اومدم.. چون افسرده شدع بودم ولی الان حس میکنم نفرینم کرده چون وقتی ازش دور شدم خودزنی افسردگی ادعا میکرد بیماری قلبی داره حس میکنم بختمو بسته وقتی ازون مدرسع اومدم بیرون هیچ خواستگاری دیگه در خونمونو نزد:// امکان داره؟