اره عزیزم الان خیلی بهترشده
من ازموقعی ک شناختم بهش بیشترشده دیگه توموقعیتی قرار ندادمش ک ازحالت عادیش خارج بشه
یعنی دعواهامون خیلی کم شده
بنیازش ک توجه کنم کمتر تواون حالتها قرار میگیره وقتی دیربدیر رابطه برقرار کنیم متوجه میشم بی حوصله عصبی هست
سعی میکنم محیط خونرو آروم کنم کارامو میکنم ک بهونه دسش ندم دعوا بینمون پیش بیاد میتونم نکنما اما باهم بگومگو میکنیم چه ارزشی داره ارامش خودم ازبین میره یعنی هرکار کنم واسه مهیا کردن ارامش خودمه
اگ تورفتارش زیاده روی کنه میرم تواتاق و درومیبندم تاآروم شم بعدمیبینم سروکلش پیدامیشه و میادازدلم درمیاره
وقتی ک میاد ازدلم دربیاره اونموقع حرفامومیزنم و باهاش قرار میکنم ک فلان رفتارارو نکنه بهم قول بده ک روخودش کارکنه قولو قرار میکنم باهاش و ازطرفی خودمم محیط خونرو یجور میکنم کمک کنم بهش
بالاخره خودشونم دوسندارن اینجوری میشن و عذاب میکشن
بمن چندبار اوایل زندگی میگف دست خودم نیست
میگفتم لطفا دست خودت باشه اگ بااین حرف برفتارمون ادامه بدیم و توجیح کنیم خب منم میتونم خیلی رفتارا کنم و بگم دست خودم نیست این ک نشد اگ فک میکنی نیاز ب کمک داری و لازمه رواعصابت کارکنی خب بفکر باش برو پیش مشاور یاهرکارلازمه بکن بتونی ب اعصابت تسلط پیداکنی
و یوقتا براش جریمه درنظر میگرفتم مثلا بعداینکه میومد دلجویی میگفتم میخوای دلم اروم بشه کارتتو بده بمن میرم بیرون خرج میکنم دلم خنک شه
😀😀
میدونستم توشرایط بدمالی هم هست یمقدار رعایت میکردم اما بهش میگفتم هربار ناراحتم کنی جریمت میکنم اینجوری
کم کم سعی کرد خودشو کنترل کرد و الان الحمدلله خیلی بهترشده قبلا بددهنی میگرد الان اصلا خداروشکر بددهنی نمیکنه
قبلا دستش روم بلند میشدالان چندساله ک روخودش کارمیکنه خداروشکر این اخلاقشو کنار گذاشته منم خیلی سفتو سخت بودم ک اجازه نمیدادم خودشو ول کنه و بدتر شه