امروز خوابیده بودم دیدم گوشیم زنگ خورد یه عدد خانم گفت فلانی هستی گفتمبله گفت میشناسی گفتم نه گفت حدس بزن از این لوس بازیا گفتم نعرفی کنید خودتونو.گفت فلانی هستم گفتم نمیشناسم .گفت خوابگاه فلان دوستات مگه فلانی و ۴لانی نبودن گفتم خوب ولی شما رو یادم نمیاد هی اصرار این وسط کلی سوال شخصی پرسید بعد میگه چرا بی حوصله ای گفتم حالا بعد اینهمه سال چی شده یاد من افتادی میگه میخواستیم بریم شهرتونبه شوهرم گفتم یه دوست دارم گفته زنگ بزن بریم خونشون.زنگ زده صد و هجده نمیدونم چه جوری شماره خونمون گیر اوردهاسم بابای منم که نداشته.بعد زنگ زده مامانم اونم ساده تو خواب بوده گفته دوستشم خوابگاه فلان شمارشو بدید.بعد به من میگه خواهرات پیش مامانت نیستن گفتم نه فکر کنم توقع داشت بگم خودم نیستم اشکال نداره برو اونا در خدمتن.بعدش پیام دادم من که یادم نیومد شما رو ولی دیگه به مامانمزنگ نزنید .بعد اینهمه سال یادت به من اومده میگه من با دوستای همشهریم در ارتباطم شهرستانیا خودشونو میگیرن من گرفتار زندگی و شوهر و بچه بودم گفتم همه اینکارارو دارن.گفتم مثل شما که بعد اینهمه سال یادم من افتادی اونا هم مثل شما خیلی عجیبین بدام.بهش برخورد.خدایی مردم چقدر عجیب شدنا.هنوز هنگم اصلا توجیه نمیشم یعنی چی.بعد نزدیک بیست سال
.مودبانه نظر میدم کسی همبی ادبی کنه یا ببینم جواب بقیه رو بد میده بهش میگم چقدر مودبه و میرم دیگه جواباشواز اعلاناتم پاک میکنم خودتوخسته نکن دوست مودب جواب بدی
اووووو چه پرووووویه مثلا میخواست هتل نره خرج نکنه خوب جوابشو دادی
اصلا نمیگنجه تو ذهنم.ولی به نظر خودم باید اینجوری جواب میدادم البته طولانی تر بود جوابم .مامان زنگزده میگه چیکار کنم اشتباه کردم باید شمارشو میگرفتم میگفتم دخترم زنگمیزنه بهتون.گفتم حرص نخور الان میگمنکنه طرف پاشه بره ادرس بگیره از کسی برو پشت در خونه.
.مودبانه نظر میدم کسی همبی ادبی کنه یا ببینم جواب بقیه رو بد میده بهش میگم چقدر مودبه و میرم دیگه جواباشواز اعلاناتم پاک میکنم خودتوخسته نکن دوست مودب جواب بدی