من چند ماهه عروسی کردم بخاطر شرایط شغلی خودمو همسرم فرصت مسافرتنبود
حالا برای تعطیلات و بعدش چند روز مرخصی گرفتیم بریم یه سفر کوتاه دو نفره 
حرف پیش اومد به مامانم گفتم چون میشناسم مامانم چطوره تعارف هم زدم که در خدمتیم حالا گفت باشه بهت خبر میدم
شوهرمم گفت بگو من گفتم دوست دارم دو نفره بریم شوهرم گفت اشکالی نداره دو نفره هممیریم
منم برای اینکه داستان نشه گفتم به مادرت هم بگو که مادرشوهرم کار داشت 
مامانم زنگ زدم ببینم چیکار کرد گفت ما جمعه میایم که روزمون خراب نشه
اخه ما روزه نبودیم ولی خانواده هستن 
منم از دهنم در رفت گفتم خب یه روز رو روزه نگیرین
تو بلاتکلیفی بودم هم دلم میخواست خودمون بریم 
هم دیدم بد میشه تعارف نزنم
حالا مامانم گفت باشه ببینم چی میشه 
بهش گفتم شنبه عیده 
بچه ها واقعه عذاب وجدان گرفتم ولی دلم
میخواد اولین سفر باهم باشیم
سیستم خرج کردن شوهرم با خانواده ام فرق میکنه 
خلاصه آقا ذکری کاری چیزی هست که خودمون بریم 
کاش بابام قبول نکنه
لعنت به آدم رودربایستی دار که دوست داره همه ازش راضی باشن