بهش سپرده بودم فلان مسئله رو مامانت پرسید نگی بهش هااا.. باز رفته گفته میگه من نمیتونم دروغ بگم..
برا آزمون استخدامی میخونم نمیخوام بدونن ک مبادا قبول نشدم کسی نفهمه. باز گفته مهسا کو چرا نمیاد شوهرمم گفته داره واس آزمون میخونه. الان چننند روزه ناراحتم. اولش وقتی فهمیدم میخواستم خودمو خفه کنم از دستش. اخه قبلا سر دانشگا رفتنم بهم گفتن چرا انقد میخونی قبول نمیشی. اونا نیستن ک کار تو خونه پیش بیاد مهمون بیاد و... چند روزه ذو نمیدم ب شوهرم امشب دیگه قاطی کردم براش. گفتم مجبور نیستی راستشو بگیییییی. مادرشم دهن لقه. کافیه یکی بپرسه عروست خوبه بگه اره داره واس استخدامی میخونه. بچه ها من دست خودم نیست. دوس ندارم کسی از ریز کارام باخبر باشه خودمم فضول نیستم تو مسائل دیگران. بنظرتون من زیادی حساسم؟..